مهر است و فصل خرید. جامدادی جدید ... خودکار جدید ... کیف جدید ... مانتو و مقنعه جدید ...
ای دوست؟ جایی را نمیشناسی یک دل جدید بفروشند؟
قیمتش مهم نیست فقط درد نکشیده باشد
ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر...به خوبا سر میزنی آقا جون؟
.
.
.
دلم گرفته بود گفتم بنویسم , نامه ایی به اربابم و به رئییسم
کسی که عشقش توی دلم همیشه هست
ارباب مظلوم من , ولی عهد
فراموش شدی توی شهر و تو توی دیار
میگم بهت این نامه رو تا زود بیا
الان که دارم مینویسم نامه بهتون , شبهای احیاست توی ما رمضون
شب های احیاست و انگار که هیچ , منم گناه میکنم و انکار به هیچ
منم نبودم آقا توی جمع مردم , حتی دور شدم چون نداشتم جنبه در کل
ولی یه حرفایی هست که من باید بزنم
شاید اینا باعث شه بمونه سایه ات به سرم
ببین پر شده کثافت توی مردم , داره زنجیر اسارت توی هر قوم
که اون بسته به کسیه که عشقتو داره , بعد ها حامیه اونیه که اون چشم تو داره
چطور بمونم تو مردم نه مگه سخته؟ میخوام بشینم و ببینم نمک به زخمت
میپاشن آقا اینا میخوان زجرت بدن , اینقدر خوبی میخوان با خوبی ها اجرت بدن
آقا میترسم ذکر لبم صلواتـــه , من حق ندارم وقتی اینجا ظلماتـه؟
وقتی حلالیه پولم از ربا بده , وقتی کشتن شیعه تونم عبادته؟
اینجا آزار یه بچه هم افتخاره , همجنس بازی هم نوعی ابتکاره؟
یکی بگه جهانم از این کج انبار تر؟ صفای مارو بگو ؟ میخوای لجن زار تر؟
پس بیا دیگه جون ماها به لب رسیده
میخوایم بو بکشیم آخه میگن که عطر سیبـــه
بوی پیرهنت بیا دیگه جان زهرا
بیا بساز جهان و آقا جای صحرا
الهی فدای خال اون لبت کبیره , کاش بشه جون بدم تا تو غمت نگیره
نمیخوای بندازی یه نگاهی آقا طرف شهر؟ میخوای بذاری تا توی لجن تلف بشن؟
پس بیا از من شده خدا راضی , حرفمو تموم میکنم بی خدا حافظی ....
چشمانم به خیابان بود و خسته از پیاده روی روزانه
دور دست را دیدم
یک ویلچر و ۲ دست خسته که با تمام توان آن را به جلو هل می داد ....
با انرژی تر از همیشه به راه افتادم
اون هایی که گفتن اول باید کبریت رو روشن میکردیم درست گفته بودن
زود پست گذاشتم چون قالب نظردهی من ارسال خصوصی نداره. واسه همین لوس میشد چون یه سری از بچه های باهوش جواب رو گفته بودن !
آفرین به اونهایی که درست گفتن