دارم مریض میشم





اینکه گلوم درد میکنه 

اینکه تنم درد میکنه

اینکه گوشم درد میکنه

اینکه دارم سرما می خورم ، همه یه طرف ...


اینکه قلبم درد می کنه هم یه طرف !


+ مثل مردای بازنشسته که دچار افسردگی میشن منم بعد اتمام درسم دچار افسردگی شدم ... درد مشترکی توش هست که اگه اون درد نباشه آدم افسرده نمیشه ، تا حالا بهش فکر کردی  ؟



Shame On You

من در بین مردمان عاشقی زندگی میکنم که 

                     معشوقه اشان را انکار می کنند ...

HappY EngineerS Day


سلام مهندس روزت مبارک !


این اولین باری بود که این جمله به دلم نشست یه جورایی نوش جونم شد ... نمیخوام بگم آسون بود این چهار و نیم سال هر روزش برام سخت بود هر هفته اش رفت و آمدش , درسای سخت امتحانا , تنهایی هاش , ترمهای تابستونش از گرما حس میکردم کف کفشم داره ذوب میشه ! با کلی کلک و التماس و دعا سعی میکردیم بریم ساختمون آزمایشگاه که باد خنک بخوریم .... یادم میاد چندین بار گرما زده شدم اینقدر بد بود حالم که کیفمو پرت کردم وسط سالن خودم با یه کیسه رفتم یه گوشه که بالا بیارم ...

از این راه از مترو , از ترمینال جنوب از متلکهای آدم های بی شخصیت .... از انتظار ... از جاده کویری ... از اون شهر کوچیک از شهرستانی بازی های بعضی بچه ها , از استادا , از امتحان های سخت {×} ، از بستن اولین مدار {×}  تا بستن آخرین مدار {‌×} , از نمره های ناعادلانه , از گریه هایی که شبهای امتحانی که 3 روز پشت هم داشتم  گلوله ایی اشک از چشمام جاری میشد ... از خوابگاه , از مسئولش , از هم اتاقی ترم 1 , از یکی از هم اتاقی های ترم 3 .... از همشون خسته بودم , خسته ...

الان تازه 1 ماه میشه درسم تموم شده و فقط ارائه پروژم مونده که اونم قبل عید تموم میشه ...

اما ...

من دلم برای خیلی چیزا تنگ میشه ... برای خیلی چیزا ...

برای تابلوی "دانشجوی عزیز به خانه ات خوش آمدی " , برای اتوبوس های بنز , برای عمو جعفر , برای اکی جون, برای گودی , برای پنجره های پرچ شده دانشگاه , برای تک تک آدم هایی که کلاغ خطابشون میکردیم , برای هویج خوردن تو حیاط دانشگاه و برای نقاشی کشیدن توی جزوه فات {×} , برای شاه توت چیدن , برای 3 طبقه پله و نفس نفس زدن , برای ضایع کردن پسرهای کلاسمون , برای بلند بلند و بی هوا خندیدن، برای همه شیطونی هامون سر کلاس درس {×}  , برای کلبه‌ {×} , برای املت های سلف , برای آبهای شور آبسردکن های دانشگاه ... برای ... برای سه تایی قدم زدن !! برای سه تایی بودن {×} ... برای سه تایی زیستن {×} ... برای خوابگاه {×} ، برای غروباش {×} ، برای اون کوچه اش که هیچ تاکسی ته دلش راضی نبود ما رو تا تهش ببره {×} ، برای تلفن عمومی هاش  {×} ، برای خوراکی هاش {×}  {×} , برای کارهایی که فقط تو خوابگاه میکردیم {×}   {×} ، برای وسیله هامون ‌{×} ، برای تختامون برای تخت فات {×}‌ برای تخت خودم{×} برای تخت فات {×} ، حتی برای صدای قطار و بع بع گوسفندا ... برای حیاط خالیش ! تک تک آلاچیقاش ... توی یکیش تنهایی درس خوندم توی یکیش ترم پیش فاتو بغل کردم و دو تایی از اینکه تابستون همدیگه رو ندیدیم کلی گریه کردیم , توی یکیش یه شب 3 تایی من و فات و فات جشن گرفتیم و در عسل  رو نمیتونستیم باز کنیم آقای ق اومد با فشار دادن به لبه ستون آلاچیق می خواست بازش کنه {×} , توی یکیش 2 ترم پیش تو اون سرما شیما رو نگه داشتیم تا از من و فات عکس بگیره {×}  .... برای نامه های قایمکی من و فات زیر بالش {×} ... برای پله هاش برای فاز, برای 161  {×} ...!

برای اتاقمون ... برای تختم ... برای کتری برقی و خاطراتش ... برای دست خونی که شبها از پنجره اتاق می افتاد روی دیوار اتاق , برای دوتایی نماز خوندن با فات ! برای تسبیح شبرنگ فات {×} ... برای تنقلاتی که عصرها میگرفتیم و دور همدیگه میخوردیم ... برای کیک سیاه ! {×} ، برای بستنی میوه ایی {×} برای قاطی کردن چیپس سرکه نمکی و پیاز و جعفری .... برای فال حافظ ...  برای نٍس (نسکافه) ... برای بریدن بند رخت و بستن کارتن باهاش ... برای توی کتابخونه خوابگاه درس خوندن  {×}‌ ، برای دراز کشیدن کف اتاق و نوشتن تقلب های شب امتحان {×}  {×} , برای صندلی حموم مون , برای میز اتومون ! ....برای آشپزی کردن توی اون آشپزخونه شلوغ و بی امکانات {×} برای مثل اون دفعه ! برای هویج پلو ، برای لبو درست کردن {×} , برای ماکارونی درست کردن واسه بچه ها {×}  {×} , برای مرغ درست کردن که هی بخورن و بگن به به و منم کیف کنم {×} ...برای شستن ظرف ها {×} ، برای 2تایی رژیم گرفتن {×} ، برای خرید کردن از بچه هایی که جنس میفروختن {×}  برای زنگ زدن به نگهبانی و سفارش دادن جوجه بدون مرغ !! برای سس! برای سسیدن به بقیه ! برای صدا کردن بچه های اتاقای دیگه که سفره شاممون رو جمع کنن , برای برنامه ریختن واسه تمیز کردن اتاق , برای یک قهر و بعدش یک آشتی شیرین , برای شیرین منش ، برای سر خاک نیره {×}  مهندسی که هیچوقت طعم فارغ التحصیلی رو نچشید و مارو تنها گذاشت ، برای رفتن به داخل شهر {×} , برای سینما رفتن از طرف خوابگاه , برای وسیله هامون که هی کم میشد , برای نامه نوشتن و نفرین کردن اون کسی که روغنمونو از تو آشپزخونه دزدیده بود ! برای شادیهامون {×} ،برای اتاقم , هم اتاقیام ... برای بازی های سه تایی {×}  {×}  {×} ،برای قهقه زدن از ته دل ... برای دوتایی یا سه تایی برگشتن {×} ...

اینقدری دلم تنگ میشه که الان از گفتن تک تکش اشکام دونه دونه داره میریزه ... اینارو نگفتم که کسی بخونه , اینارو نوشتم که یادم نره ...  کارهایی که دیگه هیچوقت , هیچ جا و توی هیچ برهه دیگه ایی از زندگیم انجام نمیدم {×}  {×} ...

نگفتم دلم برای فات و فات تنگ میشه چون نمیزارم که تنگ بشه ... اما دلم برای سه تایی بودن تنگ میشه ... خیلی هم میشه برای همه چیز ...

نمیگم خوشحال نیستم که درسم تموم شده نمیگم خوشحال نیستم که دیگه مجبور نیستم برم دانشگاه , نمیگم خوشحال نیستم که دیگه استرس امتحان رو نخواهم داشت ... اتفاقا خوشحالم خیلی هم خوشحالم اما ...

کاش میشد باز هم همه اون چیزهای خوبشو داشت ...

کاش میشد باز هم با هم بود , باز هم با هم خندید , باز هم با هم گریه کرد ...

من فقط یه من بودم یه من کوچولو .... تو این مدت اون من , ما شدیم ... 

دوباره من شدن برام سخته ....

من به تک تک اینها 4 سال و نیم عشق ورزیدم ، 4 سال و نیم باهاشون زندگی کردم ، باهاشون خندیدم ، باهاشون گریه کردم ...


من این 4 سال و نیم رو با تمام خوبی ها و بدی هاش هرگز از یاد نمیبرم ...

من ، صادقانه ، به خاطراتم عشق می ورزم !


+تمام {×} ها عکس های مرتبط هستند.

+فات و فات دوستون دارم .


Fitness


ملودی ورزشکار می شود ! 



+روزهای زوج ساعت 10.45 صبح ورزش زومبا

+روزهای فرد ساعت 8.30 صبح ورزش پیلاتس 

++ روزهای فرد وقتی دارم از خواب بیدار میشم احساس میکنم دارم به خودم فحش میدم     تازه از شر درس راحت شدم اما بازم نمیتونم صبح ها بخوابم ...  اما چاره ایی نیست بکش و خوشگلم کن !! (ملودی در حال مانکن شدن ) 

وای آی واز اوی !

 

بعد مدتها فهمیدم چرا تنبل شدم و وبلاگمو گذاشتم کنار ... از وقتی لپتاپ خریدم چون روی دکمه های کیبورد حروف فارسی نداشتم و همرو پس و پیش میزدم دیگه کم کم تنبلیم اومد بنویسم  ! 

  

+ تا این حد ؟! 

پ.ن = نتیجه اخلاقی ‍~> 1. حتی الامکان لپتاپ نخرید !     2. اگر خریدید به داشتن حروف فارسی روی کیبورد دقت کنید !    3. اگر خریدید و حروف فارسی نداشت به خود فشار بیاورید و از همان مغازه ایی که لپتاپ میخرید برچسب حروف فارسی کیبورد را بگیرید  

 

+ من امروز خریدم 500 تومن ! 

+ بعضی چیزای کوچیک و بی اهمیت در دراز مدت تاثیرات بزرگی دارن !