عید شما مبارک دمب شما سه چارک!

 

زردی تو  از من ...  سرخی من از تو  

سبزی عید از تو ...  یک دل سرخ از من 

سکه عید از تو ... سنگ صبور از من 

یک سبد عشق و ترانه ... یک سبد مهر و بهانه  

 با من اکنون بخوان :

 

یا مقلب القلوب

یا مقلب القلوب والابصار

یا مدبر اللیل والنهار

یا محول الحول وااحوال

حول حالنا الی احسن الحال 
 
  
 

Eyd

هر کی زیاد توی عید شیرینی بخوره حاجی فیروز میخورتش!  

 

نوستالوژی های من

رنگارنگ از من خواسته بود که درباره نوستالوژی بنویسم منم مینویسم

نوستالوژی میتونه خیلی چیز ها باشه بگذارید از اونجاهایی که یادم میاد از اولین چیزها تا آخرین چیزها براتون بنویسم

نوستالوژی میتونه حس یه دختر بچه شکموی 4ساله باشه که با باباش میره توی مغازه تا شکلات بخره اما وقتی میره توی مغازه و یه شکلات خوشگل خارجی میبینه و با همون سن کمش از صاحب مغازه میپرسه اینا چنده و اون میگه 500 تومن یه نگاهی به باباش میکنه میگه نه بابا من دلم پفک نمکی 5 تومنی میخواد...

نوستالوژی میتونه نگه داشتن یه اردک طلایی توی یه کارتون واسه یه دختر 5 ساله باشه که تمام شب چراغ مطالعه بگیره روی کارتون که اردکش از تاریکی نترسه...

نوستالوژی میتونه حس شیرین آشتی باشه دو روز بعد از روزی که خواهر بزرگترت موهاتو کنده!

نوستالوژی میتونه پاهات باشه وقتی فرو میرن توی دریا و کف پات شن و ماسه رو نوازش میکنه و 1 دقیقه بعد با تموم وجودت حس میکنی جیش داری!

نوستالوژی میتونه تجربه اولین برنج درست کردنت باشه که نتونی بین اون و شیر برنج فرقی بگذاری

نوستالوژی میتونه پیک شادی دوران دبستانت باشه وقتی با عجله حلش میکنی تا زودتر بری سراغ بازی کردن

نوستالوژی میتونه شعورت باشه که خواهرت و نامزدش رو توی اتاق تنها بگذاری تا راحت باشن

نوستالوژی میتونه یه خاطره باشه از جشن تکلیفت که صبحش دم کوچتون که منتظر سرویسی و پلاستیک چادر نمازت و سجاده ات توشه رو پایین پات بگذاری و دیگه یادت بره برش داری و وقتی بر میگردی دیگه نباشه

نوستالوژی میتونه نگاه خیره ایی باشه به چمدون خواهرت که از شهر دور اومده و حس کنجکاوی ایی در مورد سوغاتیت

نوستالوژی میتونه برقی باشه تو چشمایی که وسط چهار راه بزرگ یه شهرستان اسم خودشو به عنوان شاگرد اول میبینه

نوستالوژی میتونه پا در هوایی ایی باشه بین انتخاب رشته ریاضی و تجربی. میتونه عشقت باشه به رشته داروسازی و انتخاب رشته تجربی و میتونه اتفاقی باشه که خدا خواسته از رشته تجربی کنکور ریاضی رو بدی و در عین ناباوری همون سال اول یه رشته توپ قبول شی اونم از یکی از مهندسی های رشته ریاضی!

نوستالوژی میتونه خیلی چیزا باشه... میتونه عشقت به خوانواده ات باشه یا همون حس قدیمی عاشقونه ات وقتی توی چشمای معشوقه ات نگاه میکنی و فقط دوست داشتن رو میبینی

نوستالوژی میتونه یه فحش آبدار باشه به همه کسایی که ازشون متنفری!

میتونه نفرین باشه واسه استادات وقتی امتحان داری

نوستالوژی میتونه بودن در کنار و فات و نبات باشه! میتونه خوردن لواشکی باشه که از پوستش جدا نمیشه! یا میتونه ریختن چیپس پیاز و جعفری توی چیپس فلفلی باشه... میتونه یه چایی یا یه نس (نسکافه) باشه وقتی کنار فات و نباتی  و لذت بریدن کیک سیاه با چاقو!

نوستالوژی میتونه لبخند مامانت باشه وقتی بعد 3 روز می بینتت

میتونه دیدن یه کچل باشه که عزیز ترین کچل دنیاست

نوستالوژی میتونه شونه های گرم یه دوست باشه وقتی گریه میکنی

میتونه لبخند روی لبات باشه وقتی خواستگارت رو رد میکنی!

میتونه حس خاله شدن باشه ... نوستالوژی میتونه وقتی باشه که خواهر زاده ایی با همون زبون تازه باز شده بچگونه اش به خاله اش میگه : خاله مالا لا ؟ (مالالا = ماریا )

میتونه حس امنیت و شور و خوشحالی باشه وقتی کیفت پر پوله و در کیفِ پولت بسته نمیشه!

نوستالوژی میتونه رفتن یه مزاحم از زندگیت باشه ... میتونه فرشی باشه که واسه عید برای اتاقت خریدی ... میتونه پولی باشه که به زور از بابات میگیری و کلی میچسبه بهت!

نوستالوژی میتونه حس عاشق شدن باشه ... حس دوست داشتن و حس تعلق خاطر به یه غریبه

میتونه لبخند مسخره ایی باشه که روی لبات نقش میبنده وقتی فات یه خاطره ایی رو تعریف میکنه و یادت نمیاد! میتونه حتی با نبات بیرون افتادن از کلاس زبان تخصصی باشه در حالی که بازم از رو نرفتی و همچنان میخندی!

نوستالوژی میتونه نگاه من و فات و نبات به هم باشه که کافیه واسه فهموندن حرفمون و افتادن مطلب واسه اون یکی! یا حتی گفتن ماهی یکبار واسه اونایی که حموم نمیرن! یا میتونه آهنگ عروس ستار باشه ساعت 7 صبح واسه یه گَر گرفته!

نوستالوژی میتونه مامانت باشه وقتی با عینک میاد بالای سرت و همه چت هاتو میخونه!

نوستالوژی میتونه دو رکعت نماز باشه وقتی دلت گرفته!

میتونه خیلی چیزا باشه ...

میتونه یه خدا جون شکرت باشه واسه همه این نوستالوژی ها !

همه شما رو به نوشتن نوستالوژی هاتون دعوت میکنم فقط اگه نوشتین بیایید به منم بگید که بخونمشون

when she is not here

 

تازه وقتی که عزیزتو از دست میدی متوجه میشی دنیا چه خبره . مخصوصا اگه جلوی قبرش بشینی و عَر بزنی ... 

اینکه عزیزت مرده ناراحتت نکرده چیزی که اذیتت میکنه یک کلمه است به اسم حسرت. 

 

 

*زندگیتون تهی از حسرت 

 

Jigili

تتلو و طعمه خودشونو خفه کردند 

 اما بالاخره جیگیلی اخماشو باز نکرد ! 

 

 

 

پ.ن:  !