FOOT

 

چشمانم به خیابان بود و خسته از پیاده روی روزانه 

دور دست را دیدم 

یک ویلچر و ۲ دست خسته که با تمام توان آن را به جلو هل می داد .... 

                              با انرژی تر از همیشه به راه افتادم

نظرات 7 + ارسال نظر

جلوتر یک اتومبیل آخرین سیستم دیدم و پاهام برای رفتن سست شد .. !

محبوبه 1387/06/27 ساعت 23:39

من همینجام.
چه قالب قشنگی

جیغ 1387/06/28 ساعت 09:23 http://jootii.blogsky.com

اینجور مواقع حس می کنم که چقدر ناشکرم که سالمم ولی ...


یه بار جلو یه پاساژ یه دخترو دیدم که داشت موز می فروخت و همونجا هم داشت درساشو می خوند، وایسادم نگاش کردم و کلی شرمنده شدم اون با این سختی درس می خوند و ولی من ....


جوابتو تو نظرات وبلاگم دادم

خیلی با حال بود

حض کردم از این همه کم گفتن و گزیده گویی
سر بزن به ما
اومدی یادگاری بنویسیها
اگه ننویسی هم وهم وهم
پس بیا

اینجا چرا گل نبود بدیم به شما
خوب عیب نداره یه سبد گل مجازی تقدیم شما

سلام گلم
مشهد خوبه اما...
من برق می خونم مخابرات
اگه خدا بخواد سال آخرمه

دوست جدیدم بهت لینک دادم
در مورد دفترچه خاطراتم حق با تو بود
راستی اینم آدرس وبلاگ اصلیم که شعرام توشه
دوست داشتی ببینش
www.saclafi.persianblog.ir

شاسوسا 1387/07/01 ساعت 12:28 http://shasusa.blogsky.com

هر چه که هست باید همیشه شاکر باشیم که دیگه بدتر از این نشه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد