چشمهایم را می بندم و گذر میکنم ...

 

            

 

فرود می‌آیم
بعد سال‌ها، بعد ساعت‌ها
از آرزوهایم
فرود می‌آیم …

نه روزگار
آنگونه بود که برایم گفتند
نه مَردُمانش آنگونه بودند
که خوش‌بینانه تصورشان می‌کردم …

آنچه اینجا
فراوان یافت می‌شود
دهان‌های همیشه بازِ،
پِر مُدَعاست …

اینجا، حتی،نام‌ها را هم
به سیاهی کشیده‌اند …
دیگر هیچ کلمه‌ایی
یافت نمی‌شود
که با شنیدنش
زلالی در تو سرشار شود …

کلمات،
بی‌معنی شده‌اند !
آه، عزیزم !
مضحک است، مضحک …

دیگر هیچ خرمالویی نمی‌رسد
بمانند کلمات !
همه چیز تا همیشه گَس است …

 

از لابه‌لای این حرف‌های نگفته
فرود می‌آیم …

نظرات 4 + ارسال نظر
۳۰۱۰۴۰ 1389/05/07 ساعت 05:42 http://301040.blogsky.com

chand sale ke khormaloo nakhordam
!!!
delam khast ye dafeyi
!!!

سید وحید 1389/05/07 ساعت 23:44

شعر قشنگیهولی سعی کن ناامید نباشیبه پدر محترمم بگو اگه کسی قراره به خاطر هیکلم بیاد همون بهتر که نیاد

ایول وحید کمتر پسری مثل تو پیدا میشه قدر خودتو بدون

سلام چی بگم که نا گفته ام بهتر است. من تو دوکلمه نمیتونم واضح بگم چی به چیه. ولی میتونم بگم که فقط خدا میتونه کمک کنه اما با وسیله. ما برای رفتن به خونه ی دوستی که آدرس هم نداده باید با ماشین دو ساعت دنبالش بگردیم تا به او برسیمپس وسیله لازمه.

مرسی ملودی جانخوشحال میشم به وبلاگ من سر بزنی و نظرتو بگی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد