گاهی

 

 گاهی وقتا عزیز ترین کسات خنده رو لبهات طوری می خشکونن که 

دلت میخواد درست همین امشب که سرت رو روی بالش می گذاری 

    بمیری ...

مازوخو نمدونم چی چی

 

 من رسما همینطوریم!  

خل - چاق - خنگ!!! 

تازه روان پریشم هستم!  خدا نکنه به یه آهنگ گیر بدم! باورکنید امکان نداره کمتر از ده هزار و شونصد و سی و سه بار گوش بدم!  

اینقدر اون آهنگو گوش میدم که حالم ازش به هم بخوره. 

الانم دقیقا دارم آهنگ نازنین عاشق نوش آفرین رو به همون شیوه گوش میدم!!! 

 

عکاس باشی

 

  سلام! 

خیلی کم عکس میگرفتم از اون موقع که دوربینم برای خودم گرفتم دستم بیشتر راه افتاده! 

اومدم براتون چندتا عکس بگذارم از شمال رفتنم برای سال مامان بزرگم و خریدهایی که بعد از امتحانا کردم! 

فقط قول بدید سوز به دلتون نیاد خوب؟‌!

خوب اول عکس های شمال:

  حیاط مامان بزرگم خیلی قشنگ بود فقط حیف که خودش نبود یه عالمه درخت داشت یکیش اینه {کلیک کنید} بعد از اینکه تو حیاط مراسم گرفتیم رفتیم سر خاک توی خود قبرستونی یه منظره جالب دیدم بارون میومد و کلی هوا سرد بود. سرد بودا؟ این عکس به نظرم خیلی قشنگه . توی آب اگه دقت کنید بارون معلومه {کلیک کنید}   خوب از اونجایی که جوونا حوصله شون سر میره ما 2 تا دختر خاله و 1دختر پسر خاله و 1دختر دختر خاله دو تا ماشینه تصمیم گرفتیم بریم یه دوری بزنیم بارون هم که معلومه میومد دیگه . این همون 2 تای دومی هستند! این عکسو دوس دارم {کلیک کنید} بعد نمیدونم چی شد که از نوشهر به هتل نارنجستان نور سر در آوردیم! این عکسو از بالای کافی شاپ گردون هتل گرفتم نمای روبروی هتله {کلیک کنید} بماند که چقدر مسخره بازی در آوردیم ولی اگه حسودیتون نمیشه اینم عکس دریا از اون بالا {کلیک کنید} بعد از اینکه اومدیم پایین بنا به دلایلی که نبات و فات اگه خوب دقت کنن می فهمند و بقیه شاید نه!  لابی هتل برام بسیار دلنشین شد مخصوصا اون گوش ماهی های بزرگی که آویزون بودند! {کلیک کنید} 

 خب اگه به همه اینا حالت تهوع منو توی راه رفت و برگشت تهران به شمال اضافه کنید میبینید زیادم خوش نگذشت ! ولی در کل خوب بود . روحیه ام کلی عوض شد . 

میرسیم به عکسهای خریدام!  یادتونه چند پست پیش گفتم دو تا چیز خریدم که از دختری به سن من بعیده؟ من جنبه نوستالوژیکشو دیدم و این دو تا رو خریدم! چون دوس داشتم! {اولی}  {دومی}  اصلا هم خنده نداره ها؟!  اینم بقیه اش که یکم بیشتر به سن من میخوره! {سومی} اینارو خیلی دوس دارم  {چهارمی} و این جوراب ها که موقع خریدش کلی ذوق کردم {پنجمی} چون احتیاج داشتم یه کیلیپسم خریدم! یه وقت فکر نکینید احتیاج نداشتما؟ نه! احتیاج داشتم {شیشمی} خوب البته این مبرهن و واضحه و همه میدونن امکان نداره پای خرید باشه و من از این جینگیل پینگیلیای بدلی که اکثرا دستبند هم هستن نگیرم! اصلا اون موقع معنای خرید کامل نمیشه خوب! پس اینم احتیاج داشتم {هفتمی} تازه یه کلاسور و یه خودکار چند رنگ هم گرفتم که خیلی خوشم اومد از سلیقه ام! یه عالمه چیز دیگه هم هست که دیگه من حوصله ندارم خودتون ببینید. همرو میگذارم توی عکس کلی و دسته جمعی! 

 اینجا همه شون با هم دارن به من لبخند میزنند! {کلیک کنید} 

اما در عوض پول یه ماهمو دقیقا 10 روزه خرج کردم! کی مثل من این توانایی رو داره؟ من 10 روزه 150 هزار تومن خرج کردم! خاک بر سرم حالا چه غلطی بکنم؟ تا سیزدهم ماه دیگه!؟ 

غمزه اینا 5شنبه دارن میان! وای خدا دلم واسه این خواهر زادهه یه ذره شده . 

اینم بگم من همه اینایی که خریدم لازمم بودا؟ یه وقت فکر نکنین ول خرجم؟ من چون خرید روحمو شاد میکنه و کلا این چند وقت استرس نمره ها و مشروطیمو داشتم کلی خرید کردم! اما احتیاجم بودا؟ مخصوصا اون راز جنگل و شیشه شیر جادویی عروسکه!  نه؟! 

 

gum

 

  

 

                    

 

میتونم به عنوان خوشمزه ترین و خوشبو کننده ترین آدمس معرفیش کنم 

   خیلی دوسش دارم 

   اینم یه عکس آموزشی در مورد آدامس!‌     { کلیک کنید } 

    شما چه آدامسی می خورید؟