قرار نبود

سلام 

از دستت ناراحتم!

قرار نبود بروی 

قرار نبود ... 

پاییز شد ... مهر آمد ... و تا چند روز دیگه دانشگاه باز می شه 

اما تو نیستی ... 

 چطور سر کلاسی بنشینم که تابستان با هم با همون استاد کنار هم می نشستیم ؟

چطور دوستان صمیمی ترت را ببینم اما تو نباشی ؟

چطور وقتی چند روز دیگر به دانشگاه می روم چشمانم را از درودیوراش بدزدم که اعلامیه ات را نبینم؟؟؟ 

چطور وارد کتابخانه دانشگاه شوم و ۴ شهریور به یادم نیاید که روبروی من نشسته بودی و حلقه نامزدیت را نشانم می دادی؟؟  چه برق خاصی داشت ... از چه بگویم؟ 

دلم را خون کردی نیره جان ... 

کجا رفتی به این سرعت؟ کجا رفتی با این عجله؟ 

قول داده بودی منو واسه عروسیت دعوت کنی .. حالا چطوری بیام دم مسجدی که حجله ات جلوشه؟ چرا؟؟؟ به خدا ۲۰ سال کمه ...

چرا رفتی؟ زود بود به خدا زود بود ... نمی دونم چه ضربه ایی به سرت خورده بود که رفتی توی کما و ۲ ساعته رفتی... پرواز کردی ... اما می دونم...خیلی خوب بودی 

  خدا دلش برات تنگ شده بود ... 

زیاد نمی شناختمت  . تازگیا داشتیم با هم دوست می شدیم...چقدر هم این تابستون به هم نزدیک شده بودیم...

اما می دونم  اینقدر خوب و خانوم بودی که الان چشمام می سوزه .... از صبح تا حالا غصه دار تو ام ... خیلی بی معرفتی ... کاش با گریه بر میگشتی اونوقت تا آخر دنیا برات گریه می کردم . 

  دوست دارم 

 زیاد دلتنگی نکن 

 ما هم زود میایم پیشت... 

  همگی ... 

خداحافظی همیشه تلخ بوده ... پس... به امید دیدار ... 

 

 *برای شادی روح دوستم نیره لطفا یک فاتحه بخوانید .*  

 

                       

 

نظرات 8 + ارسال نظر
مهسا 1388/07/05 ساعت 12:57 http://www.jabe.ir

دوست عزیز وبلاگ جالبی داری، اگر واسه وبلاگت عکس لازم داشتی می تونی به جعبه سر بزنی

موفق و پایدار باشید

سلام
اتفاقی وبلاگتون رو دیدم. جالب است.
به ما هم سر بزنید.

h.m 1388/07/05 ساعت 13:54

سلام متاسفم واسه اتفاقی که برای دوستت افتاده. روحش شاد یادش گرامی.

رنگارنگ! 1388/07/05 ساعت 19:43

سلام ملودی عزیزم....
متاسفم....
خدا رحمتش کنه....
خیلی حالم گرفته شد

وحید 1388/07/06 ساعت 00:19

دلم احساس غم دارد
در این انبوه ویرانی
کمی تا قسمتی ابری
وشاید باز بارانی
خیلی خیلی متاسف شدم.خدا بیامرزدش.یادمه اون موقع ها ۱دختردانشجو از مینی بوس سرش خورده بود نمیدونم کجا و فوت شده بود یا همکلاسی خودم مرتضی ترم تابستونی بودیم رفت دریا غرق شد خیلی ماه بود.اخر ادب بود این بچه.واسه اونا هم ۱ فاتحه بخونیم

فاطمه 1388/07/08 ساعت 11:03

لااقل خیالمون راحته که اون دنیا جاش خوبه

چون دختر خانومی بود ...

یادته یه روز چقدر از دستش خندیدیم ؟

خدا رحمتش کنه.واقعا شنیدن اینکه کسی مرده آدمو ناراحت میکنه با اینکه ممکنه حتی اونو نه دیده و نه میشناسه. آدم خودش بمیره بهتره.به منم سربزن

amIn 1388/07/30 ساعت 17:42 http://key.blogsky.com

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد