دوش در منزل ما قصه گیسوی تو بود!

 

طی چند روزی که در منزل خاله محترم تشریف داشتیم و تلپ بودیم اتفاقات بسی جالب افتاد که باعث خنده و روده بری این جانبان من و دختر خاله محترم می گردید! 

 دختر خاله جان یکسال از من کوچیکتره ولی هم وزن منه و قدش یه چند سانتی بلند تره! کلا خانوادگی رشدمون خوب بوده!!!!  

 خلاصه یه روز که با این دخی خاله داشتیم آماده می شدیم بریم بیرون از اونجایی من که از فس فس(فث فث؟  فص فص؟ )خلاصه از یه چیزی تو این مایه ها بدم میاد سریع حاضر میشم اما ایشون کاملا بر خلاف من سر صبر و حوصله همه کاراشونو می کنن. 

یه عادتم داره که موهاش رو کاکولی ‌(فوکولی)  درست می کنه . من که کم پیش میاد بخوام ازین قرتی بازیا در بیارم اما وقتی بخوامم این کارو بکنم یه چند تا از موهامو دسته می کنم و پوش (پوژم میگن بهش!!) می دم . اما این دختر خالم نه! میخواد با سوار موهاشو کاکول کنه! خب معلومه وای نمی ایسته! من از ساعت ۶ حاضر بودم اما ساعت ۷:۳۰ بود هنوز دختر خاله داشت سشوار می کشید!! خلاصه آخرش خودشم خسته شد . 

برگشت هی به موهاش فحش داد و هی دوباره سشوار کشید!  خلاصه بار آخر  با عصبانیت بلند گفت: بی صاآب! الان که سشوار گرفتم روت سوختی حالت جا میاد!! 

 

نظرات 2 + ارسال نظر

خوبه که موهای سرش بوده ...اگر جای دیگه اش بود چیگار می کرد ؟

احتمالا مجبور می شد گِل بگیره!
بعدشم کسی به جز موهای سرش به جای دیگه اش سشوار نمی کشه!!
البته ما که نمی کشیم! شما رو نمی دونم!!!! :دی!

تلنگر 1388/06/26 ساعت 14:47 http://talangori.blogsky.com

سلام رفیق خدا صبرت بده ما هم از این رفیقا زیاد داریم خیلی خوشکل می نویسی بای

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد