OUR Bloody HAND

این روز ها دیگر 

 دست های بی نمک کم اند

و

دستهای شکسته فراوان 

 

 

Me In Waiting

 

و من بی دست 

شاخه گلی در دست 

نگاهم به دوردست 

منتظر می مانم 

تا بیاید ... 

 

Outside

بیرون جاده ایستاده بود هوا هم سردِ سرد و برفی بود 

ماشینش رسما تعطیل شده بود و برای کمک مدام به جاده چشم دوخته بود  

تا اینکه 

از دور یک هاله ایی از ماشین  دید . در پوستش نمی گنجید ؛  

همینطور که به آن چشم دوخته بود دست و بالش را می تکاند! 

 چشم از راننده بر نمی داشت و او را دید  .  

راننده در حالی که همینطور به او چشم دوخته بود و لبخند میزد از کنارش گذشت . 

AND...when

 و آنگاه که  

 بنده ها پروردگار خویش را فراموش میکنند  ,

            زندگی  آرام آرام     سخت می شود