هنوزم

هنوزم میشود لبخند زد 

هنوزم سحرگاه میشود قطرات شبنم را روی برگ ها دید 

هنوزم میشود گاهی... هر دم زیر باران خیس شد 

هنوزم میشود عاشق بود 

و  

اگر چشم هایمان را با اشک جان بشوییم میشود خدا را دید 

من امروز شاید برای چندمین بار توانستم خدا را ببینم 

هر چند زاویه اش کوچک بود اما 

برای من همین بس است . خدایا شکرت که هنوز کور نشدم(البته بدون چشم هم میشود خدا را دید)باید معبود را حس کرد . شاید واژه دیدن به معنای حس کردن باشد .

 

شما هم از همین امروز سعی کنید خدا را ببنید .  

{دقیق که بشی پیداش میکنی 

دقیق که بشی 

دقیق }

 

 

پ.ن۱ : من امروز بعد از ۲۰ سال داداش دار شدم! مبارکم باشه! 

پ.ن ۲: باید بنویسم خدایا بابت اون مسئله مرسی . (اونش بمونه بین من و خدای خودم)! 

 

بزرگ که می شوم

بزرگ که می شوم 

دلم کوچکتر می شود 

 

کجاست آن همه بزرگی دنیا که بیاید و گوشه ایی از قلب مرا بگیرد تا از کوچکی اش به هم نچسبد و فنا نشود. 

ضربان کم می آورم این روزها ... 

 

میـــــــــــــــــزان

 

روزگاریست همه عرض بدن میخواهند. 

ازدوست فقط چشم و دهن میخواهند. 

دیو هستندولی مثل پری میپوشند. 

گرگ هایی که لباس پدری میپوشند. 

آنچه دیدندبه مقیاس نظر میسنجند. 

عشق ها را همه با دور کمر میسنجند. 

خوب طبیعت است که یک روزه به پایان برسد. 

عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد!  

 

در ستایش نقاش

             

کمی تا قسمتی

 
 
ناودانها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است
پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است
و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است " ...

قیصر امین پور